هنوز زنده ام!

(La Vita E Bella (Life Is Beautiful

کارگردان: روبرتو بنینی.
فیلمنامه: وینچنزو سرامی (Vincenzo Cerami)، روبرتو بنینی.
موسیقی: نیکولا پیوانی (Nicola Piovani).
تدوین: Simona Paggi
بازیگران:

Roberto Benigni(Guido), Nicoletta Braschi(Dora), Giorgio Cantarini(Joshua)

١١6 دقیقه. محصول 1997 ایتالیا.

زندگی زيباست

زندگی زيباست
جنگ جهانی دوم – ايتاليای دوره‌ی موسولينی – فاشيسم – نازی‌ها – هولوكاست
با وجود موارد فوق در يك فيلم، انتظار اينكه حتی لبخند كوچكی بر لب‌های تماشاگران بنشيند معقول به نظر نمی‌رسد. اما "روبرتو بنينی" با ساختن فيلم "زندگی زيباست" اين كار را انجام داد: همزمانی كمدی و تراژدی!

عاشقانه‌ی خنده‌دار حزن‌انگيز!
"زندگی زيباست" فيلمی است عاشقانه: عشق به خانواده و زندگی.
روبرتو بنينی با ساختن اين فيلم به ما يادآوری می‌كند كه: در وحشتناك‌ترين لحظات زندگی، زمانی كه پنداری كوچكترين روزنه‌ی اميدی نيست، تنها عشق است كه می‌تواند به زندگی [همچنان] زيبايی ببخشد.

چند نظر درباره‌ی فيلم:
« بچه‌ها را بخوابانيد، دو شاخه‌ی تلفن را از پريز بكشيد و دستمال كاغذی در دسترس داشته باشيد! هرگز قبول نكنيد فيلم را با كسی ببينيد كه به حرف زدن حين تماشای فيلم عادت دارد. با ديدن اين فيلم متحير خواهيدشد.
هولوكاست و كمدی، دو كلمه‌ای كه قبل از "زندگی زيباست" هرگز همزمان از آنها صحبتی نشده‌بود... خيلی زود شروع به هم‌ذات پنداری و همدردی با بنينی خواهيدكرد و او را نمادی از پدری خواهيديافت كه سعی می‌كند واقعيت‌های خشن و ناگوار بازداشتگاه اسرای جنگی آلمانها را از پسرش دور نگه دارد. او پسرش را با دو اسلحه (حربه) محافظت می‌كند! و آلمان‌ها نمی‌توانند آن دو سلاح را توقيف/ درك كنند: شوخی و قدرت تصور (خيال).
من كاملاً از اين فيلم لذت بردم و بله! گريه‌كردم؛ همچنين لبخند زدم و خنديدم...»

« "زندگی زيباست" به گونه‌ای است كه فكر می‌كنی دو فيلم می‌بينی: در نيمه‌ی اول يك فيلم كمدی عاشقانه‌ی جذاب، در نيمه‌ی دوم يك نمايش دراماتيك در يك اردوگاه جنگی.
اما حتی در نيمه‌ی دوم كه چهره‌ی مرگ نمايان می‌شود، اين فيلم مرا به خنده واداشت و نيز گرياند؛ يك‌جور حس ناب كه در كمتر فيلمی در سالهای اخير وجود داشته‌است.
فيلمبرداری آن مهيج و موسيقی آن عالی است. من لحظه‌لحظه‌ی آنرا دوست دارم.»

« مستقيماً به ليست 10 فيلم برتر [از نظر من] راه پيدا كرد.
اگر در آخر فيلم مثل يك كودك گريه نكنی، مطمئن باش زنده / انسان نيستی!»

از ديالوگ فيلم:
  • Guido: You can lose all your points for any one of three things. One: If you cry. Two: If you ask to see your mother. Three: If you're hungry and ask for a snack! Forget it!
  • Guido: What kind of place is this? It's beautiful: Pigeons fly, women fall from the sky! I'm moving here!

فهرست جوايز فيلم:
فيلم در سال 1998 (دوره‌ی هفتاد و يكم) نامزد دريافت 7 جايزه‌ی اسكار شد و در نهايت برنده‌ی دو جايزه‌ی اصلی اسكار شد:
- جايزه‌ی بهترين فيلم خارجی
- جايزه‌ی نقش اول مرد (روبرتو بنينی)
همچنين:
- جايزه‌ی‌بهترين موسيقی (درام): نیکولا پیوانی

موقع اعطای جوايز اسكار، وقتی "روبرتو بنينی" اسم خود و فيلمش را شنيد، از خوشحالی روی صندلی پريد و چيزی نمانده‌بود واژگون شود، تند تند به انگليسی صحبت می‌كرد و بعضاً كلمات را پس و پيش می‌گفت؛ از همه تشكر كرد و با هيجان گفت: "من می‌خوام همه را ببوسم!"

Awards
Click here to see more Awards

  • AFI Fest: Audience Award for Best Feature Film.
  • Academy Awards, USA: Oscar for Best Foreign Language Film, Best Actor in a Leading Role, Best Music, Original Dramatic Score.
  • American Comedy Awards, USA: American Comedy Award for Funniest Actor in a Motion Picture (Leading Role).
  • Athens International Film Festival: Audience Award.
  • Australian Film Institute: Best Foreign Film Award.
  • BAFTA Awards: BAFTA Film Award for Best Performance by an Actor in a Leading Role.
  • Blue Ribbon Awards: Blue Ribbon Award for Best Foreign Language Film.
  • Broadcast Film Critics Association Awards: BFCA Award for Best Foreign-Language Film.
  • Cannes Film Festival: Grand Prize of the Jury.
  • Chicago Film Critics Association Awards: CFCA Award for Best Foreign Language Film

چند چيز ديگر:
  • نیکولتا براسکی(Dora) همسر واقعی روبرتو بنینی است.
  • شماره‌ی لباس بنينی در اردوگاه اسيران همان شماره‌ايست كه لباس چارلی چاپلين در فيلم "ديكتاتور بزرگ (فيلم طنزی درباره‌ی هيتلر و فاشيسم)" به تن داشت.
  • روبرتو بنينی كارش را بعنوان يك شعبده‌باز در يك سيرك كوچك محلی شروع كرد، او بعداً به رم رفت و اولين تجربه‌ی سينمايی او (1976) بعنوان نويسنده و بازيگر در فيلم(Berlinguer ti voglio bene) بود.

كارنامه‌ی روبرتو بنينی:
در اين فيلم‌ها بعنوان بازيگر ايفای نقش كرد:

1976: Berlinguer ti voglio bene (نويسنده و بازيگر)
1979: Chiedo asilo (نويسنده و بازيگر)
1979: Womanlight
1979: Tigers in Lipstick
1986: Down by Law (Jim Jarmusch :كارگردان)
1988: IL Piccolo diavolo (كارگردان، نويسنده و بازيگر)
1990: La Voce della Luna (Federico Fellini :كارگردان)
1991: Night on Earth (Jim Jarmusch :كارگردان)
1991: Johnny Stecchino (كارگردان، نويسنده و بازيگر)
1993: Son of the Pink Panther (Blake Edwards :كارگردان)
1994: The Monster (كارگردان، تهيه‌كننده، نويسنده و بازيگر)
1997: Life Is Beautiful (كارگردان، نويسنده و بازيگر)
1999: Astérix et Obélix contre César
2002: Pinocchio (كارگردان، نويسنده و بازيگر)
2002: Fellini: I'm a Born Liar (در نقش خودش)
2003: Caterina va in città (در نقش خودش)
2003: Coffee and Cigarettes
2005: La Tigre e La Neve (كارگردان، نويسنده و بازيگر)

منابع:

Oscar.org About.com Amazon.com

من و نوشته‌هام

برای اينكه يه وقت فكر نكنيد جانوری سياسی هستم يا اينكه مخم تاب داره (كه داره!) بايد بگم كه در نوشته‌ی بعدی درباره‌ی سينما می‌نويسم!
سينمای ايتاليا، روبرتو بنينی...
::
حالا كه حرف مخ (چی هست!؟) و تاب و اينجور چيزا زده شد، بد نيست به نتيجه‌ی تست روانشناسی من توجه كنيد:

مکتشف
(تاثیرگذار، درون‌گرا، واقع‌گرا، احساسی)
تو یک تیپ "مکتشف" هستی. کنجکاو، احساساتی، پیشرو و کاوشگر. تو از آن دسته آدمهایی هستی که تا چیزی را نفهمند، دست از سرش بر نمی دارند! ضمناً علاوه بر شخصیت قوی، دارای حس ماجراجویی قوی هم هستی. تو ترجیح می‌دهی که خودت بیرون بروی و هر چیزی را خودت تجربه کنی تا اینکه حرفهای یک نفر دیگر را راجع به آن بپذیری. به احتمال خیلی زیاد، بعضی از مردم فکر می کنن که مخت تاب داره!
برای مردم خیلی سخت است که بپذیرند تو آدم باهوشی هستی. فکر می کنی دلیلی برای این فکرشان داشته باشند؟ این را زمان نشان خواهد داد.
پی‌نوشت:
بعداً تفسيرش می‌كنم!

مروری بر جنبه‌های مختلف معضل اتمی ايران

«1»
حل مشکل جمهوری اسلامی با حمایت از جامعه مدنی
جامعه بین الملل به حق باید از رفتار سازش‌ناپذیر جمهوری اسلامی درخصوص برنامه اتمی و موضع‌گیری‌های رییس جمهور جدید فوق محافظه کار نگران باشد.
ازطرف دیگر، با داشتن نفتی گران، مشکل بتوان به ایران تحریم‌های اقتصادی را تحمیل کرد؛ حتی اگر اروپایی‌ها نیز تصمیم بگیرند تا در شورای امنیت، سیاست‌های خود را با ایالات متحده همسان کنند، باز نمی توان مانع از استفاده از حق وتوی چین و روسیه به نفع جمهوری اسلامی شد... در این مدت ایران نیز از این زمان باارزش استفاده، و تعداد زیادی سانتریفوژ جمع‌آوری می‌کند. به همین دلیل، فوق محافظه کاران[ايران] علاقه خاصی به طولانی‌تر کردن مدت مذاکرات نشان می دهند...
راه حل دیپلماتیک می‌تواند دو صورت داشته باشد: ملایم یا قاطع. رویکرد مداراگونه و ملایم، تا امروز هیچ نتیجه مثبتی در پی نداشته، و مذاکرات با جمهوری اسلامی را طولانی‌تر کرده است. پس برای دوری از خطر برنامه اتمی ایران چه باید کرد؟ اروپایی‌ها مایلند این مسأله را با شیوه دیپلماتیک حل کنند، درحالی که آمریکایی‌ها بیشتر به گزینه نظامی گرایش دارند...
بنابراین، اگر دیپلماسی مدارا یا قاطع، هیچ یک نتواند سران تندروی جمهوری اسلامی را متقاعد کنند، آیا آمریکایی‌ها به عملیات نظامی متوسل خواهند شد؟ نقشه‌های متفاوتی از حمله نظامی بررسی شده است و اسراییلی‌ها نیز در همین تفکر بسر می‌برند...
ولی حملات غیر اتمی نمی‌تواند تأسیسات اتمی ایران را نابود سازد. به همین دلیل است که از سال 2004 تاکنون وزارت دفاع آمریکا درحال بررسی استفاده از تسلیحات اتمی علیه ایران است. با این حال، یک عملیات نظامی غیراتمی یا اتمی در پایان نتیجه‌ای عکس خواهد داد. چرا...؟
اول به دلیل اینکه این حمله به احساسات وطن‌پرستانه ایرانیان به صورت غیرقابل جبرانی صدمه خواهد زد، ایرانیانی که اکثراً طرفدار سیاست‌های غرب و به ویژه آمریکا هستند. با این حمله، جنبش های ملی اصلاح گرایانه نیز در کشور تضعیف خواهد شد.
درست است که نیروهای نظامی ایران نمی توانند در برابر حملات و ضربات آمریکایی‌ها مقاومت کنند، ولی کاملاً قادرند تا از قدرت خود در ایجاد مشکل و خرابکاری استفاده کنند. می‌توانند شیعه‌ها را بشورانند و آمریکا را به مبارزه بطلبند، در روند صلح موقت و آسیب‌پذیر بین اسراییل و فلسطین اختلال ایجاد کنند و در پایان می‌توانند تنگه هرمز را از مین پر کنند. با این کار آنها خواهند توانست از عبور نفت این منطقه به سوی بازارهای مصرف جهانی جلوگیری کنند که نتیجه آن [افزايش ناگهانی] قیمت نفت است و اقتصاد اروپا، که حتی با وضعیت کنونی نیز دچار مشکل است، را متزلزل‌تر خواهد کرد.
بنابراین، حالا که مذاکرات دیپلماتیک کارآمد نیستند و عملیات نظامی نیز نتیجه‌ای عکس دارد، آیا باید الزاماً حضور یک قدرت اتمی جدید را در منطقه به رسمیت بشناسیم؟ مسلماً خیر، زیرا خطرات احتمالی آن بسیار قابل توجه است...
جامعه بین الملل به وضوح و به طور رسمی به جمهوری اسلامی دو ضمانت خواهد داد. یکی تکنولوژیک و دیگری سیاسی:
اولین ضمانت، این حق ایران را به رسمیت خواهد شناخت که برای دستیابی به تکنولوژی صلح‌جویانه با اهداف صلح‌طلبانه هیچ گونه مانعی وجود نخواهد داشت. حتی مردمی که با جمهوری اسلامی مخالف هستند، از تکنولوژی اتمی استقبال می کنند و کاملاً به مزایای آن واقفند. ازطرف دیگر، ضمانت سیاسی این اطمینان را خواهد داد که ایران نه مورد حمله واقع می‌شود و نه اینکه تغییری در حکومت آن ایجاد خواهد شد.
خلاصه اگر برای حل مشکل اتمی ایران بخواهیم رفتار فوق محافظه کارانه این حکومت را با گفتمان یا عملیات نظامی تغییر دهیم، سخت در اشتباهیم و این تفکر کاملاً واهی است. دموکراتیک کردن این حکومت با فشار بر دولت آن و برخوردار بودن از حمایت جامعه مدنی می‌تواند به طور مؤثری معضل اتمی جمهوری اسلامی را مرتفع سازد.
ایجاد دموکراسی در ایران به ایجاد صلح در جهان خواهد انجامید.

منبع: فیگارو، 2 ژانویه
::
غرض از "تكرار مكررات" بيشتر دو پاراگراف آخر بود!
بعيد می‌دونم بهتر، كم‌خطرتر و كم هزينه‌تر از اين راه (ايجاد دموكراسی در ايران) برای حل مشكلات فعلی كشور وجود داشته باشه. اين هم برای ما خوبه و هم برای غربی‌ها، تا بتونيم خودمون را از گل بيرون بكشيم!!!

.

«2»

زنگ‌هایمان دیگر صدا نمی‌كند
علی لاریجانی رئیس شورای عالی امنیت ملی ایران، در روزهای اخیر چندین بار تاكید كرده است كه نسبت به نتیجه مذاكرات آتی جمهوری اسلامی با سه كشور بزرگ اروپایی بدبین نیست. شاید آقای لاریجانی اطلاعات محرمانه و پشت پرده‌ای دارد كه من از آنها بی‌خبرم، اما آنچه روند علنی تحولات مربوط به پرونده هسته‌ای ایران نشان می‌دهد، كمترین جایی برای خوش‌بینی نسبت به نتیجه مذاكرات آینده با سه كشور اروپایی باقی نمی‌گذارد.
از قضا، تجربه دو دهه تحولات در منطقه خاورمیانه به ما می‌آموزد كه برای تحلیل اوضاع نباید به اطلاعات پشت پرده رهبران سیاسی پر بها داد، زیرا آنچه تعیین كننده است، همان اطلاعاتی است كه به صورت عریان و علنی در رسانه‌های جهانی در جریان است.
به یاد دارم كه در سال 1990پس از اشغال كویت توسط ارتش صدام، خاویر پرز دكوئیار (دبیر كل وقت سازمان ملل) به بغداد سفر كرد تا صدام حسین را از عاقبت بحرانی كه گریبان او را گرفته‌بود، بیم و هشدار دهد. پرز دكوئیار در پایان دیدار ناموفقش از بغداد اعلام كرد كه در جریان مذاكراتش با صدام، او را به طرز خارق‌العاده‌ای آرام و خونسرد یافته است. دبیر كل وقت سازمان ملل نتوانست دلیل موجهی برای خونسردی صدام ارائه كند و به ناچار آن را به مجنون بودن او نسبت داد.
صدام اما خود پس از آنكه تمام زیرساخت‌های نظامی و صنعتی كشورش در جنگ ویرانگر سال 1991 متلاشی شد و عراق به عصر ماقبل صنعت بازگشت، از راز خونسردی خود پرده برداشت. او گفت: تا همان شب حمله، از مسكو و یك پایتخت مهم اروپایی پیام می‌آمد كه نگران نباش، حمله‌ای در كار نخواهد بود!

داستان عراق در آن سال برای ما بسیار آموزنده بود. ما آموختیم كه رهبران سیاسی كشوری كه به صورت هدفی بین‌المللی در آمده است، اطلاعات پشت پرده زیادی ندارند و اگر هم داشته باشند، اطلاعات نیست، بلكه ضد اطلاعات است.
ای بسا كه علی لاریجانی و سایر مقام‌های تصمیم‌گیر در پرونده هسته‌ای ایران نیز پیام‌هایی دریافت كرده‌اند كه آنها را نسبت به آینده این پرونده بدبین نمی‌كند، اما از نگاه كسی كه تحولات منطقه و جهان را دنبال می‌كند، همه نشانه‌ها، از توفان قریب‌الوقوعی بر سر پرونده هسته‌ای ایران حكایت دارد.
...
در این میان، برخی از تحلیل‌گران چنین می‌پندارند كه جناح سرسخت حكومت ایران به عمد در پی تحریك بیگانگان برای حمله محدود به خاك ایران است تا بدین وسیله جایگاه خود را در ساختار قدرت تحكیم كرده و فضای سیاسی جامعه را كاملا مسدود كند.
این نوع تحلیل‌ها به گمان من از نوع افسانه‌هایی است كه در هنگامه بروز بحران در خاورمیانه بازاری داغ پیدا می‌كند.

در جنگ نخست خلیج فارس و حتی در جریان حمله سال 2003 آمریكا به عراق، عده‌ای از بزرگان به جد باور داشتند كه كل این بحران‌ها ساختگی است و صدام و بوش – بوش پدر در جنگ اول و بوش پسر در جنگ دوم - پنهانی با یكدیگر ساخت و پاخت كرده‌اند تا منابع عراق را نابود و غارت كنند!
واقعیت این است كه هر گونه حمله نظامی آمریكا به ایران، كمكی به تقویت موقعیت جناح سرسخت حكومت نمی‌كند، زیرا:
اولاً در ایران چندان فضایی بویژه فضای تهدیدآمیز سیاسی علیه آنها [رژيم] وجود ندارد كه به بستن آن با اتكاء به حمله خارجی نیاز باشد، ثانیاً، حمله محدود به خاك ایران، حكومت را بر سر دو راهی بسیار خطیری قرار می‌دهد كه یك راه آن، نادیده گرفتن حمله و خودداری از مقابله به مثل است. قاعدتا چنین وضعی، نیروهای وفادار به حكومت را سخت مساله‌دار می‌كند و مشروعیت و اقتدار سیاسی جناح تندرو را در بین تمام اقشار اجتماعی به خطر می‌اندازد.
راه دوم، ‌در پیش گرفتن سیاست انتقام‌جویی و حمله متقابل به اهداف آمریكا و متحدانش در منطقه است كه این نیز به نوبه خود چرخه‌ای پایان ناپذیر از حملات تلافی‌جویانه را در پی می‌‌آورد و ای بسا كه اگر چنین قائله‌ای به سرعت ختم نشود، چیزی از تاسیسات زیربنایی ایران باقی نگذارد.
به تصور من، تصمیم‌گیران پرونده هسته‌ای ایران از این خطرات آگاهند و علاقه‌ای هم به ورود به این ماجرا ندارند، اما چرا عملاً در این جهت حركت می‌كنند؟
پاسخ این پرسش از نظر من در اشتباه محاسبه تصمیم‌گیران و برخورد گزینشی آنها با اخبار و اطلاعات مربوط به پرونده هسته‌ای ریشه دارد.

در اینجاست كه اهل قلم و اندیشه ایران باید زنگ‌ها را به صدا در آورند، اما دست و پای آنها بسته است و زنگ آنها صدایی برنمی‌خیزد. ظاهراً جناح تندرو ایران ناخواسته تصمیم گرفته است كه كشتی شكسته ایران را به بحری توفانی در افكند كه به قول عین‌القضات همدانی آن سرش بدید نبود.
خداوند این ملك را از جهل و خرافه و قحطی و جنگ در امان دارد.
مقاله از احمد زیدآبادی
.
«3»
طرح جديد روسيه برای معضل اتمی ايران
به نظر من "طرح جديد روسيه" فقط و فقط يك بازی دو سر باخته.
ج.ا. ايران چه اين طرح رو قبول كنه و چه قبول نكنه، باخته! اگر ايران طرح را بپذيره نتيجه اين ميشه كه "چرخه‌ی غنی‌سازی" را از دست می‌ده، اگر هم طرح را نپذيره نتيجه اين ميشه كه روسيه را با دست خودش هل ميده سمت اتحاد آمريكا و كشورهای اروپايی.
زندگی (سياست) بازی شطرنجه؛ خب معلومه كه اگر بازيگر خوبی نباشيم آچمز ميشيم!
البته بر همگان واضح و مبرهن است كه ما [در تصميم‌گيريهای كلان:‌ زعمای قوم] در طول تاريخ معاصر، بارها و بارها نشون داديم كه از تجربيات ديگران كه هيچ! از تجربيات خودمون هم تجربه كسب نمی‌كنيم!!! واسه همينه كه از يك سوراخ، "بی‌نهايت" دچار گزيدگی می‌شيم.

پيش‌بينی شخصی‌ام اينه: برخلاف هارت و پورت‌های الكی كه دولت آبادگر(!) مشغولش هستن، مجبوريم طرح روسيه را [هرچند موقتی!] قبول كنيم به دلايلی مثل:
- اين چيزیه كه آمريكا كمتر روش حساب باز كرده، با اينكه در كوتاه مدت به نفع آمريكاست ولی در درازمدت به نفع روسيه است و اين برای آمريكا قابل قبول نيست. با اينكار ما همچنان مشت محكمی بر دهان امپرياليسم آمريكا می‌زنيم تا نابود بشه! بماند كه چه موقع نوبت ما بشه كه روسيه فاتحه كنه به هيكلمون (كاری كه با اوكراين كرد سر موضوع گاز)
- بدست آوردن وقت اضافه برای كامل كردن تحقيقات اتمی(!؟) كه اتفاقاً امروز (بعد از 5/2 سال تعليق) دوباره شروع كرديم و حتماً هم كاربردهای غيرنظامی داره (مثل نيروگاه آب سنگين اراك)!
يادمون نره كه ج.ا. ايران دست آخر بايد به بمب اتم برسه:
"بمب اتم و خرافات، رمز ماندگاری ماست." امام پانزدهم حضرت مصباح يزدی(عين)!

...

تبليغات حزبی، قومی، ملی - غيرمذهبی!

بشتابيد كه غفلت موجب پشيمانی است!
حتماً به سراغ وبلاگ "غربتستان" برويد؛ دو مطلب آخر اين وبلاگ واقعاً خواندنیست:

من به شخصه از تمام مطالب "غربتستان" خوشم مياد.

همچنين وبلاگ "دلتنگستان" را هم تبليغ می‌كنم نه بخاطر هم‌وزن بودن با غربتستان! بخاطر نوع خاص نوشته‌هاش.

دو نمونه از بشر اسلامی غير حيوانی!

1

بشر غیر از اسلام، همان حیواناتی هستند كه روی زمین می‌چرند و فساد می‌كنند!
آیت‌الله احمد جنتی گفت: جوانان وقتی دیدند دوباره مساله حكومت اسلامی مطرح است و دولتی می‌خواهد "خدمت صادقانه اسلامی" ارایه كند، سر از پا نمی‌شناختند و در انتخابات شركت كردند و به حكومتی امید بستند كه می‌خواهد دوباره همان "صحنه‌های اول اسلام و جنگ" را به نمایش بگذارد، رای دادند...
وی با تجلیل از این مراسم[يادواره شهدا] و نقش آن در روحیات فردی افراد، گفت: اگر انسان گاه به گاهی از این فیض‌ها بهر‌ه‌مند شود و خاطرات شهدا را تجربه نكند و ارزش‌هایی كه آنها را آفرید از یاد ببرد، انسان مانند حیوان می‌شود...
دبیر شورای نگهبان گفت: بشر غیر از اسلام همان حیواناتی هستند كه روی زمین می‌چرند و فساد می‌كنند ولی با این وجود در جهان اسلام هم قدر شهدا را درست نمی‌شناسیم...
وی با بیان این كه «همه دنیا حتی دنیای غیر اسلام بدهكار شهدا هستند» تصریح كرد: این برنامه‌ها به ما روح می‌دهد و خون عشق و اسلام را در ما به جریان می‌اندازند و زنده می‌كنند، این برنامه‌ها برای ما مثل این است كه گرسنه‌ای و تشنه كه میت است، غذا نخورده. [فرع خبر!]

:: توضيحات غيرضروری:

  1. در انتخابات رياست جمهوری اخير، از زمانی كه مشخص شد دوباره مسأله‌ی حكومت اسلامی مطرح است و دولت احمدی‌نژاد قرار است خدمت صادقانه اسلامی(!؟) به ملت بكند، تعداد زيادی از ملت [بعلت خوشحالی بيش از حد] سكته كرده و شهيد راه وطن شدند، بازماندگان به سمت كوه و بيابان فراری شدند! حال اينكه 17 ميليون رأی از كجا آمده‌است احتمالاً به عمليات پيچيده و چند لايه‌ی سپاه و بسيج، استفاده از بيت‌المال برای پيروزی نامزد اصولگرا، عوام‌فريبی به واسطه‌ی وعده‌ی پرداخت پول نفت به ملت، تقلب در حوزه‌های رأی‌گيری و... ربطی نداشته‌است.
  2. جمله‌ی "[دولت جديد] می‌خواهد دوباره همان صحنه‌های اول اسلام و جنگ را به نمایش بگذارد" بسيار جای تفسير دارد.
  3. به قول ناظم آذری دوران راهنمايی ما: "آدم بايد انسان باشه!"... اصولگراهای اسلامی ما فكر می‌كنند با يكبار حضور در مراسم‌هايی مثل يادواره شهدا، از حيوان‌بودن به انسانيت می‌رسند!!! آدم بايد ذاتش درست باشه... حتماً درصد بسيار بالايی از حيوان‌های موردنظر آقای جنتی، از امثال ايشان "انسان‌تر" هستند.
  4. راجع به تيتر اين نوشته می‌شود تحليل‌ها كرد و كتابها نوشت... چيزی كه مشخص است: عذر طرف موجه است!
  5. جنتی: "این برنامه‌ها[تجليل از شهدا] برای ما مثل این است كه گرسنه‌ای و تشنه كه میت است، غذا نخورده" / من: الان ايی كه گفتی يعنی چه!؟

2

حسنی: یكی در راه خدا به احمدی نژاد كمك كند!
كسانی كه از چهار اداره یا شركت حقوق می‌گیرند یكی از[درآمدش] را هم در راه خدا به آقای احمدی نژاد كمك كنند تا او بتواند عدالت محوری را در جامعه پیاده كند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری «انتخاب»، غلامرضا حسنی ضمن بیان مطلب فوق تاكید كرد: باید به دولت آقای احمدی نژاد كمك كرد تا برنامه هایش را در جامعه اجرا كند.
وی ضمن بیان این مطلب كه «خرجهای كلان در برخی مسائل بی مورد بسیار است» و گفت: در جامعه ما برای برخی امور خرجهای كلان می‌شود ولی به نیازمند واقعی كمك نمی‌كنند كه خلاف عدالت است.
حسنی به برنامه های احمدی نژاد اشاره كرد و گفت: آقای احمدی نژاد در شعارهای خود گفته است عدالت محوری برنامه اول من است.
امام جمعه ارومیه در پایان ، سخنان خود را به معضل «طلاق در كشور» رساند و گفت: الان در جامعه ما مد شده است كه برای یك عروس یكصد سكه طلا مهریه می‌بندند كه همین مساله باعث می‌شود كه در جامعه طلاق بیشتر شود. [انتخاب]

:: ای شیرینی زندگی من‌! بی‌تو می‌میرم!

خبرنگار: دلیل وجودی شما چیست؟
من: با عرض سلام و تبریك و تسلیت خدمت مردم شهیدپرور ج.ا.ایران... یكی از دلایل ادامه‌ی زندگی من در این دنیای كثیف، وجود نازنین مردی بنام حسنی است.
خبرنگار: كدام حسنی؟
من: مگر بجز غلامرضا حسنی معروف به "ملاحسنی" چیز دیگری هم داریم!؟... نه! فقط یك حسنی داریم!
خبرنگار: همان حسنی كه امام جمعه‌ی ارومیه است!؟
من: دقیقاً! البته امام جمعه یا امام شنبه بودنش بهانه است! مهم خطبه‌های اوست... مدتی بود كه خبری از او نبود، افسردگی من هم بیشتر شده بود، حتی چندبار تصمیم به خودكشی گرفتم ولی خدا خواست و او به صحنه برگشت و مرا از مرگ حتمی نجات داد.
خبرنگار: صحبت آخر؟
من: تشكر می‌كنم اول از روزنامه‌ی صبح "امروز"، سپس از خودم! بعد از آقای ابراهیم نبوی، كمی هم از BBC (كه من با اون هم میخالفم!)... البته شاید از همه مهمتر پدر و مادر حسنی و قابله‌ای كه موقع به دنیا آمدن حسنی، یك غفلت بامزه كرد و حسنی از دستش رها شد[و با سر به زمین خورد]؛ خدا آن قابله را قابل بهشت كند!... در آخر تقاضا می‌كنم وقت برنامه‌های حسنی را زیاد كنید كه چنبن استعدادی در سكوت خبری از دست نرود.

دو كلمه حرف ناحساب

استشهاديون ايرانی در اجلاس شورای حكام!
از همايش استشهاديون در شاهرود خبر می‌رسد كه تعدادی از شركت‌كنندگان با انتقاد از سياست صبر و مدارای مسوولان ديپلماسی كشور در قبال پرونده هسته‌ای، خواستار حضور در وين به هنگام برگزاری جلسه آتی شورای حكام و اعلام موضع غيرتمدانه‌شان به جهانيان شده‌اند. اين افراد در عين حال كه به حق مسلم ايران برای استفاده از انرژی هسته‌ای به صورت صلح‌آميز تأكيد داشتند خواستار نابودی اسرائيل و منافع آن در اقصی نقاط جهان نيز شده‌اند. [آفتاب]
لباس زنان مهماندار را عوض كنيد!
يالثارات (ارگان مطبوعاتی انصار حزب‌الله) در شماره اخير خود در قسمت سياست به روايت يك هم‌ولايتی با انتقاد از پوشش زنان مهماندار، اين پوشش را يادگار فرقه ضاله دوم خرداد دانست و نوشت: لباس فرمی كه پوشيدنش از سوی مسوولان دوم خردادی در سالهای حاكميتشان به زنان مهماندار تحميل شد حاصلی جز تكيه بر جنسيت و زنانگی و نفی كرامت انسانی آنها نداشت.
رشد بالای 8 درصدی در اقتصاد امكان‌پذير است!
رشد سريع اقتصاد با تأكيد بر "اقتصاد دانايی‌محور" قابل دسترس است و می‌توانيم مانند كشورهای دنيا به رشد بالای هشت درصدی دست بيابيم. "دكتر حميدرضا برادران شركاء" مشاور عالی سازمان مديريت و برنامه‌ريزی كشور افزود: در مجموع در ربع قرن گذشته رشد اقتصادی ايران 7/1 درصد، رشد جمعيت 7/2 درصد و درآمد سرانه يك درصد در هرسال كاهش يافته‌است. [ايسنا]
  • اين آبادگران اصولگرا مثل اينكه از "محور" خوششون اومده! عدالت‌محور، دانايی‌محور و... حالا اينقدر با اين "محور" بازی كنيد و مانور بدين تا كار دست خودتون بدين...
  • نمی‌دونم با اين همه دكتر- مهندس برنامه‌ريز عالی(!) چرا هر روز داريم پسرفت می‌كنيم!؟
  • كسی فهميد آقای دكتر چی گفته يا چی می‌خواد بگه!؟ اگر چيزی عايدتون شد به من هم توضيح بدين.
  • دكتر فوق‌الذكر احتمالاً از خبر زير بی‌اطلاع بوده:
كاهش 4 ميليارد دلاری درآمدهای نفتی ايران در سال آينده
بنا بر گزارش "بيزينس مانيتور" درآمدهای ايران از صادرات نفت در سال آينده در حدود چهار ميليارد دلار كاهش پيدا می‌كند و به 67/38 ميليارد دلار خواهد رسيد. براساس اين پيش‌بينی ميزان درآمدهای نفتی ايران در سال 2007 و 2008 نيز به روند نزولی خود ادامه خواهد داد و به ترتيب 39/34 و 37/34 ميليارد دلار برآورد شده‌است.

سخنی با ملت، هشداری به حاكميت!

674 تن از فعالان سياسی و فرهنگی در ايران با انتشار بيانيه ای خطاب به ملت ايران هشدار داده‌اند که اين کشور با نافرجام ماندن اصلاح طلبی از درون حاکميت بسوی بنيادگرايی سوق داده شده با پريشانی اجتماعی و آشفتگی اقتصادی بنيادين روبروست و شرايط روز به روز بدتر می‌شود. [متن كامل بيانه]

کوچک ترین وبلاگ‌نویس و زندانی سياسی جهان:

"هلیا نسب عبداللهی" که هنوز دو ماهش نشده، به ابتکار خاله اش کلک می‌زند و با اعلام اینکه ده ساله است، وبلاگی به نام ستوس [یک کلمه اصیل ایرانی به معنی باران] راه می‌اندازد. در اولین شماره وبلاگ از قولش می‌نویسند که پدر و مادرش یعنی محمدرضا نسب عبداللهی و نجمیه امیدپرور زندانی سیاسی هستند و او در زندان گوهر دشت به دنیا آمده‌است. [ادامه خبر]

اندر احوالات انرژی اتمی

خانم مرکل، صدر اعظم جدید آلمان که ظاهراً از تبریک زودهنگام احمدی نژاد خوشحال نشده، می گوید: "نباید با ایران تسامح کرد".

فرانسه هم خواستار توقف غنی‌سازی است.

یک مقام هندی هم می‌گوید که در اجلاس سوم آذر به ایران رأی منفی خواهدداد.

گزارش محمد البرادعی هم که انتشار می‌یابد "دوپهلو" است.

آمریکا "سند ساخت بمب اتمی ایران" را رو می‌کند. حتی آژانس بین‌المللی انرژی عقیده دارد: "اسناد ایران نحوه ساخت بخش مهمی از بمب‌اتمی را توصیف می‌کند"

نيروگاه UCF اصفهان به بهانه "تعميرات داخلي" تعطيل شد! [ادامه]

شوخی و جدی از ابراهيم نبوی:

  • رضازاده که هر وقت می خواهد افتخار بیاورد، یک کاری می کند که... البته نباید انتظار داشته باشیم کسی که زورش زیاد است، الزاماً فیلسوف و سیاستمدار هم باشد.
  • آیت‌الله صانعی گفت: « ملت ایران به یک جمهوری در چارچوب اسلام رأی داده است، اگر خدای ناخواسته روزی برسد که دیگر این را نخواهد و رأی به خلافش بدهد، آن رأی محترم خواهد بود و جدایی دین از سیاست تابع رأی مردم است».
  • بنا به گفته روحانیون، بسیجی‌ها حق ندارند دیگر "بیلیارد" بازی کنند! این فرنگی‌ها هم از این وضع دیوانه می‌شوند، با خودشان فکر می‌کنند اینها که عملیات استشهادی می‌خواستند بکنند، چی شد بیلیارد بازی کردند؟... سه ماه پیش، احمدی نژاد گفت: « بورس مثل قمار است». به دنبال همین موضوع اقتصاد مملکت نابود شد. برای نجات کشور از این وضعیت، هفته قبل نشریه پرتو ارگان مصباح یزدی نوشت: « بسیجی‌ها سهام بورس بخرند». در پی این پیشنهادات تشکیلات « بسیج - واحد وال استریت» نیز به « بسیج – واحد لاس‌وگاس» افزوده شد.

جام جهانی:

بازی تيم‌های فوتبال تركيه و سوئيس فوق‌العاده بود و نفس‌گير؛ تركيه با اينكه بايد از مقام سومی خودش در دوره‌ی قبل دفاع می‌كرد ولی كم آورد. در واقع در حد و اندازه‌هايی نبود كه بخواد بره جام جهانی. اما سوئيس نمی‌خوام بگم خوب بازی كرد ولی بيشتر باهاش موافق بودم!
تيم ملی فوتبال سوئيس تحت تأثير جو ورزشگاه و تماشاگرنما‌های ترك(!) از اواسط نيمه‌ی اول تا اواخر نيمه‌ی دوم، بطرز بدی عقب كشيد و نتيجه‌اش خوردن 4 گل شد... سوئيسی‌ها چند موقعيت خوب(ضدحمله) را از دست دادند [كه اگر صعود نمی‌كردند بايد تا دوره‌ی بعدی حسرت می‌خوردن]... تركها بعد از اون پنالتی كه دقيقه‌ی يك دادن و باعث گل دقيقه‌ی دو شد، كم‌كم خودشون را پيدا كردند، خوب شروع به حمله‌كردند ولی از تمام حركاتشون "احساسی بودن" می‌باريد... می‌تونستند بازی را ببرند ولی به خودشون باختن.
بنظرم پنالتی اول (به سود سوئيس) كاملاً درست بود. اون صحنه‌ی مشكوك در منطقه‌ی جريمه تيم سوئيس پنالتی نبود (نيمه اول)... حتی پنالتی كه به سود تيم تركيه اعلام شد بنظرم يه جورايی بود!
نكته‌ی جالب اينكه هركس به داور اعتراض می‌كرد داور به نفع او عمل می‌كرد!!! داور شانس آورد كه باعث فاجعه‌ای نشد!
بازيكنان تركيه طبق معمول لمپن بودند؛ مثل اينكه تركها و عربها به يك مرض مشترك دچارند! عين آدم نمی‌تونن بازی كنن و حتماً بايد جنگ و دعوا راه بيندازند و فيلم بازی كنند... حالم از اين كاراشون بهم ميخوره.
چيز ديگه كه داغش به دلم موند و ربطی به اين بازی نداره: سوئيس می‌تونست تيم فرانسه را به راحتی ببره و بره جام جهانی؛ خيلی حيف شد، درصورتی كه اينكار مثل آب خوردن بود!... شايد اون موقع فرانسه حذف می‌شد. اصلاً از اين تيم فرانسه خوشم نمياد چه از فوتبال باشگاهی‌اش چه از تيم ملی‌اش(ايضاً آلمان).
بنظر من تيمهای مطرح جام‌جهانی ايتاليا، انگليس، آرژانتين و برزيل هستند. من طرفدار ايتاليا هستم (چی!؟ ايران؟ شوخی می‌كنی!)... از آمريكای جنوبی هم آرژانتين را دوست می‌دارم.
اميدوارم جام جهانی خوبی در پيش داشته باشيم. هرچند ممكنه كه من نتونم بازی‌ها رو ببينم!

شاهد از غيب رسيد!

در قسمتی از مطلب دوشنبه پيش‌بينی‌كردم كه احمدی‌نژاد و گروه پشت صحنه، در حال تدارك ديدن چه چيزهايی هستن، فرداش اين مطلب منتشر ميشه:
محمود احمدی‌نژاد با "کاپشن"، "چفيه" و لباس سربازی آمد و با شعار حمايت از فقرا.
همراهان، دوستان، ياران و حاميانش او را "مقدس" دانستند و اکنون خود از حضورش در سازمان ملل می‌گويد و در حفاظی از نور. تصويری که بيشتر به "ظهور" می‌ماند تا حضور.
به گزارش‌های رسيده از تهران يک سی‌دي از جريان ديدار محمود احمدی‌نژاد با آيت‌الله جوادی‌آملی در شهر پخش شده‌است که در آن رييس جمهور توضيح می‌دهد:
"هنگام سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل احساس کردم که در حفاظی از نور قرار گرفته‌ام."... اين اولين بار است که احمدی‌نژاد درباره خود چنين سخن می‌گويد... [ادامه مطلب]

:: مگه من ميذارم ظهور كنی!؟ ظهور م.ش.نگ نورانی
1) اكيداً توصيه ميكنم مطالب بالا را مطالعه كنيد تا بعداً غافل‌گير نشيد! از من گفتن بود از شما...
2) شديداً حالم بده. هرچه سعی می‌كنم درباره‌ی گل و بلبل بنويسم آخرش موضوع ختم ميشه به احمدی‌نژاد و اينجور مزخرفات!... ديگه حالم از خودم هم بهم می‌خوره.
3) احمدی‌نژاد! كتابی كه تو و استادت داريد می‌خونيد، نويسنده‌اش منم! اگر قرار باشه همينطور تخته‌گاز ادامه بدی، من هم مجبور ميشم افشاگری كنم!!!
4) فرضيه‌ای دقيقاً برعكس فرضيه‌ی "داروين" درحال بررسی است! تكميل كه شد مطرحش می‌كنم. [ربطش چيه!؟...]

ابتكار از موضع قدرت (دادن مملكت، نگرفتن آب‌نبات)!

لندن ”ابتکار“ محرمانه لاريجانی را نپذيرفت:
"آقای لاريجانی" انديشمند اصولگرا، "ابتكار" به خرج داده و به اروپا پيشنهاد داده: "ما UCF‌ اصفهان را تعطيل ميكنيم، به ملت ميگيم فلان‌چيزش خراب‌شده يا قطعات نداريم [آخه ملت ما الاغند!]... ما صداش رو در نمياريم آخه تبعات داخلی داره! شما، اروپايی‌ها، هم صداش رو در نيارين... حالا ما يه غلطی‌كرديم و يه زری زديم! شما به بزرگی خودتون ببخشيد..." [منبع خبر]

.:: نتايج شخصی:

  1. ملت ايران هميشه "نامحرم" بوده، هست و... ما ملت فقط موقع انتخابات يا تظاهرات مردمی و امثالهم بدرد دولتها می‌خوريم ولاغير.
  2. همين آقايون نودولتان از جمله كسانی بودند كه دولت خاتمی را به بدترين شكل ممكن به لجن‌ كشيدند... وقتی به قدرت رسيدند وعده‌های آنچنانی دادند كه از "موضع قدرت" چنين و چنان خواهيم‌كرد و... ملت معنای "اقتدار دولت امام زمان" را درك كرد!
  3. از همان ابتدا، دولت جديد ما "حرفش از جايی بيرون نيامد كه دندان سبز می‌شود"!
  4. ما را به خير تو اميد نيست، شر مرسان!
  5. خدايا! راضی هستيم به رضای تو! مگه جز اين، كاری از دست ملت بر مياد!؟

زندگی شيرين می‌شود: پايان دنيا (II)


خاخام صهیونیست: ایران ماه آینده مسیح را می‌کشد!
یک خاخام صهیونیست گفت: پایان جهان تا یک ماه دیگر رقم خواهدخورد که این پایان، به دست ایران و حمله این کشور به اسرائیل و قتل مسیح صورت خواهدگرفت.
«بنایهو شموئیل»، خاخام تندروی صهیونیست و رئیس مرکز دینی «نهرهشالوم»، در موعظه عمومی هفتگی خود فریاد برآورد که «هشدار...! ملت اسرائیل با فاجعه بسیار عظیمی مواجه است و آن این است که ایران قصد دارد مسیح را بکشد».
به گزارش پایگاه خبری معتبر «نیوز فرست کلاس» که اخبار رژیم اسرائیل را به زبان عبری پوشش می‌دهد، شموئیل افزود: پایان دوران جهان نزدیک شده‌است که بر اساس تفاسیر یهودی با حمله ایران به اسرائیل در ماه آینده شاهد آن خواهیم‌بود.
وی سپس با قرائت بخش‌هایی از کتاب «زوهر» که از کتب دینی یهود و از تفاسیر مهم تورات نزد اسرائیلیان است، گفت: از تفاسیر کتاب مقدس برمی‌آید که ایران به زودی به تأسیسات اتمی «دیمونا» واقع در صحرای نقب در جنوب اسرائیل حمله می‌کند.
این خاخام صهیونیست ادامه داد: البته تنها یک راه برای جلوگیری از بروز این فاجعه وجود دارد و آن توبه ملت اسرائیل از گناهانی است که مرتکب شده‌است.
وی با بیان این‌که این فاجعه همراه با زلزله و آتشباری عظیم خواهد بود، گفت: احتمالاً این حادثه یک انفجار اتمی و یا چیزی شبیه آن خواهدبود. شموئیل تصریح کرد: تفاسیر تأکید می‌کنند که این حادثه در پایان سال 2005 (حدود یک ماه دیگر) رخ می‌دهد.
به نوشته سایت «موعود»، این پایگاه خبری اسرائیلی در پایان این خبر آورده‌است: آنچه خاخام شموئیل از آن سخن به میان آورده، موضوعی است که بسیاری از خاخام‌های دیگر در داخل و خارج اسرائیل نیز بر آن تأکید دارند و آن این است که پایان جهان به شدت نزدیک شده‌است.
منبع خبر: سایت بازتاب

.::
دیروز مطلبی نوشتم درباره‌ی دولت احمدی‌نژاد، بمب اتم و آقا امام زمان...
از بس عوامل مصباح یزدی، روی مغز نداشته‌ی رئیس‌جمهور كار كردن، بهش محتمل شده كه نكنه خبریه و جداً رئیس دولت امام زمان تشریف داره! پس چون اینو بعنوان یك اصل قبول كرده، سعی داره كه مقدمات ظهور آقا را فراهم كنه[حتماً با بمب اتم!]... ضمناً هركسی كه به احمدی‌نژاد انتقاد/ توهین كنه چون به نماینده‌ی امام زمان توهین‌كرده مجرمه... چندوقت دیگه كلمه‌ی مرتد جایگزین مجرم میشه... در مرحله‌ی بعدی هم اعلام میكنه: "من اسمم احمدی‌نژاد نیست! من آقا امام زمان هستم!! تا بحال هم نگفتم كه ریا نشه!!!"
مسئله خیلی واضحه: برای هر چیزی باید توجیهی داشت، این توجیه می‌تونه آسان‌ترین چیزی باشه كه به ذهن میرسه و البته باید باعث "تحمیر عوام" هم بشه!... درضمن هرجا كم‌آوردیم می‌تونیم توجیه را وصل كنیم به پدیده‌های متافیزیكی و چیزهایی كه قابل لمس نیستند: خدا خواست كه... امام زمان دستور داد كه...
آره! ما یك فقره دولت امام زمان داریم، وظیفه‌ی این دولت نمونه اینكه مقدمات ظهور آقا امام زمان را فراهم كنه. پس باید بمب اتم داشته باشیم! باید بمب اتم داشته‌باشیم تا دنیا را نابود كنیم و آقا اون موقع ظهور میكنه!... [احتمالاً به‌نظر آقايون، قارچ انفجار اتمی همون ظهور آقاست!]
چیزی كه كسی بهش اهمیت نمی‌ده اینكه این توجیه براساس یك فرض بوجود آمده:
"دولت احمدی‌نژاد، دولت امام زمان است"
كاملاً مشخصه كه این فرض باطله؛ اما بر پایه‌ی همین فرض غلط، جریان میرسه به بمب‌اتم و چيزهای نامتعارف ديگه!
.::
امروز قضیه جالب‌تر شد: اون "خاخام تندروی صهیونیست" رفته تفاسیر كتاب مقدس(تورات) را یه نگاه دیگه انداخته و كشف كرده كه یك ماه به پایان دنیا باقی مونده! ایران یك بمب اتمی میندازه تو اسرائیل و خلاص!!!
  • من نفهمیدم این اطلاعات دقیق توی اون كتاب تفسیر بوده!؟ زمان و مكان دقیق! و نحوه‌ی پایان جهان!
  • « اینكه ایران "مسیح" را قراره بكشه» دیگه چه صیغه‌ای است!؟ [تو ای اسرائيل چپ كمونيست! و من با اون مسيح كاری ندارم، من خودمو با اون موسی كار دارم! می‌خوام به اون اسلام كنم تا ديگه نتونه به فلسطينی‌ها تير بندازه! و تو خودشو با من كاری نداشته باش... "ملا حسنی"]
  • این یه روش جدید علمی- نظامی است: تنها راه خنثی‌كردن اثر بمب‌های اتمی ایران، توبه ملت اسرائیل از گناهانی است که مرتکب شده‌اند!!!
  • عجب گیری كردیم ما ملت از دست این تندروها! جالب اینكه همه‌ی تندروها حرفاشون شبیه همدیگست! انگار همگی یك استاد داشتن (احتمالاً "او یك فرشته بود!").
  • به‌قدری ایران و اسرائیل كلید میكنن به فلسطین كه آخر گندش درمیاد: دو كشور ایران و اسرائیل بعلاوه‌ی بقیه‌ی كشورهای دنیا نابود میشن و میرن پی‌كارشون! اینهم از مزایای مهرورزی و عدالت محوری!!!

انقراض

غضنفر تلويزيون رو روشن ميكنه، كانال 1 يه آخوند داشته صحبت ميكرده. ميزنه كانال 2، دوتا آخوند داشتن بحث ميكردن. ميره كانال 3، يه برنامه داشته با عنوان سمينار روحانيون حوزه علميه. ميره كانال 4، می‌بينه سمينار روحانيون شهر تهران با شركت بيش از دويست آخوند جريان داره. ميره كانال 5، می‌بينه سمينار سراسری روحانيون كشور با شركت پنج هزار آخوند داره برگذار ميشه. داد ميزنه: آهای سكينه! زود اون نفت رو بيار لونشونو پيدا كردم ...
::
روزهای خوب كودكی(!) يادم مياد كه به همراه پدرم، با پيت‌های نفت در صف‌های طولانی و سرمای زمستان، ساعتها منتظر می‌شديم كه شايد سهميه‌ی نفت را بگيريم تا از سرما نميريم. بمن چه كه پول نفت!؟ به اسلاف ما قولهايی دادند، به من و شما كه نه!
چيزی كه بعد از خواندن دوباره‌ی اين طنز قديمی بنظرم رسيد توطئه‌ی حكومت بود در رابطه با نفت!... چقدر ساده بوديم ما!... چرا!؟ نفهميديم كه حكومت از "خطر نفت" آگاه شده! اونا فهميدن كه اگر نفت دست ملت باشه ممكنه نسلشون منقرض بشه [ما چيز به اين سادگی را نفهميديم!]... همين شد كه بعد از چندسال نفت را از ما گرفتند و گاز جايگزين آن شد!!! گاز اون كاربرد نفت را نداره... ضمناً اگر پول نفت را هم می‌دادند افاقه نمی‌كرد [به همان دليل!]

چوب خدا چه ربطی داره به احمدی‌نژاد و آقاش!؟

چوب خدا، صدا نداره... اگه بزنه، دوا نداره
در نسخه‌ی قونيه آمده‌است: چون خداوندگار فهميد هر دو سوی چوب‌دستش كثيف بودندی، درنگ ننموده، آنرا رها همی‌نمودی...
در نسخه‌ی بلخ آمده‌است: و آن چوب در مملكت مهرورزی فرود بيامدی، زاد و ولد بنمودی، انقلاب كردندی و سالها "بدون صدا" زندگی همی‌كردندی...
همچنين آمده‌است: اين چوب[ها] پاری‌اوقات همچون مار شدندی و چنان زدندی كه هيچ دوايی برای آن پيدا نشدندی [حتی در ناصرخسرو] و فرد بسرعت هلاك شدندی.
اين نكته را بگفتم، باشد كه باعث عبرت سايرين گردد!
*
رئيس‌جمهور، وزيران و اطرافيانشان، بارها مستقيم و غيرمستقيم اشاره داشته‌اند كه:
  • "مقدمات ظهور آقا در حال فراهم‌شدن است"...
  • احمدي نژاد: "تا چندوقت ديگر، حذف رژيم صهيونيستی بسيار ساده و سهل خواهد بود" [اسراييلی‌ها برآورد می‌کنند که جمهوری‌اسلامی قادر خواهدبود تا در عرض ۶ ماه بمب اتمی بسازد. احمدی‌نژاد اين زمان کوتاه را به طور ضمنی تأييدکرد.]
نتيجه‌گيری 1)
از كنار هم قرار دادن اين دو، مشكلات فلسفی عديده‌ای گريبانگير من شده:
آيا آقايی كه از او صحبت می‌كنند، همان بمب‌اتمی است!؟ يا بمب اتمی مقدمه‌ی آقاست!؟ آيا آقا مثل بمب[اتمی] صدا خواهدكرد!؟ يا بمب بجای آقا صحبت خواهدكرد!؟... اصلاً اين بمب آيا مثل چوب خدا، بی‌صدا و بی‌دواست يا صدا و دوا هم دارد!؟... آقا چطور!؟
من قرصهامو نخوردم يا احمدی‌نژاد و اطرافيانش!؟ كی توهم داره!؟
  • "دولت آقای احمدی‌نژاد، دولت امام زمان است"...
  • رئيس دولت امام زمان: "توهين به رئيس‌جمهور، جرم محرز می‌باشد..."
نتيجه‌گيری 2)
به دليل اينكه اينجانب نمی‌توانم در ساخت بمب اتمی موثر واقع شوم، در عوض وظيفه‌ی خود می‌دانم كه به رئيس‌جمهور توهين نموده، اندك مشاركتی در ظهور آقا داشته‌باشم... باشد كه مقبول حق‌تعالی واقع‌شود!
::
- ميان ماه من تا ماه احمدی‌نژاد...
- استغفرا... خدايا! از شر اين شياطين، به شخص خودت پناه می‌برم. خلاص!

برخلاف آنچه مردم فكر می‌كنند كشور ما نه تنها كمبودی ندارد، بلكه مقادیر متنابهی "زیادبود" دارد. جهت عرض توضیح موارد زیر به اطلاع می‏رسد:
  • حدود دو سوم درآمد نفت ما اضافی است، چون برای آقازاده‌ها و داداش‌ها و آبجی‌ها و عمه‌ها و خاله‌هایشان مصرف می‌شود...
  • حدود 60 درصد نیروی انسانی در دولت ما اضافی است، چون 30 درصد حكومت در حال كنترل و ایجاد مانع برای 30 درصد دیگر است و اگر این 60 درصد حذف شود طبعاً از هزینه‌ها نیز كاسته می‌شود.
  • حدود 60 درصد از 6 میلیون ماشین موجود در مملكت ما اضافی است، چون این ماشین‏ها جایی برای حركت كردن ندارند و دائماً در بزرگراه دود می‌كنند و به عنوان دستگاه پخش صوت مورد استفاده قرار می‌گیرند.
  • حدود 70 درصد نیروی انتظامی ما اضافی است، چون كارش خاموش‌كردن ضبط‌صوت ماشین‌هاست و اگر تولید و واردات سیستم‌های صوتی ممنوع بشود در پلیس نیز صرفه‌جویی می‌گردد. صرفه‌جویی در پلیس به معنی صرفه‌جویی در بنز و پاژرو هم هست.
  • حدود 70 درصد دانشجویان ما اضافی هستند، چون برای مثال مهندسی مكانیك می‌گیرند و قصاب می‌شوند، یا دكترای جانورشناسی می‌گیرند و وزیر راه می‌شوند.
  • حدود 40 درصد روزهای كشور اضافی است، چون تعطیل است و ما بیش از 200 روز در سال لازم نداریم.
  • حداقل 80 درصد وقت ما اضافی است، چون یا داریم می‌خوابیم، یا استراحت می‌كنیم یا اوقات فراغت می‌گذرانیم، یا مهمانی می‌رویم و یا مشغول فضولی در كار دیگران هستیم.
  • اصولاً ما فقط به همان چهار عنصر آب، باد، خاك و آتش احتیاج داریم: آب برای تولید انواع كیفیت آبكی، باد برای به دست آوردن ثروت و فعالیت حزبی، خاك برای اینكه به سرمان بریزیم و از این مملكت راحت بشویم و آتش برای اینكه سرمایه‌های كشور را به باد بدهیم، سایر عناصر معمولاً عنصر مشكوك، عنصر نفوذی، عنصر دشمن، عنصر معلوم‌الحال و عنصر مسئله‌دار هستند.
  • حداقل 90 تا 99 درصد از مغز و عقل موجود در جامعه ما اضافی است، چون یا مورد استفاده قرار نمی‌گیرد یا بازداشت می‌شود و یا فرار می‌كند و یا مشغول حمالی می‌شود.
کفش شماره43
یک روز احمدی نژاد با لباس مبدل رفته بود برای دیدار از مناطق محروم. یک پسر بچه کوچولو رو دید که با پای برهنه داره راه می‌ره...
احمدی نژاد بهش گفت: پسرم! به امید خدا کلاس چندمی؟
پسر پابرهنه گفت: به امید خدا مدرسه نمی رم.
احمدی نژاد پرسید: پس چی کار می کنی؟
گفت: کارگر هستم.
احمدی نژاد بهش گفت: چرا کفش نپوشیدی؟
پسر پابرهنه گفت: چون کفش ندارم.
احمدی نژاد ناراحت شد و گفت: من بهت قول می دم وقتی رفتم تهران، برات یک کفش بفرستم.
پسر گفت: تو چی کاره هستی که می خوای برای من کفش بفرستی؟
احمدی نژاد گفت: من احمدی نژاد هستم و رئیس جمهور ایران هستم. حالا بگو شماره پات چنده که برات کفش بفرستم.
پسر گفت: شماره پای من 43 است.
احمدی نژاد گفت: ولی کفش شماره 43 که برات خیلی بزرگه؟
پسر گفت: تا موقعی که تو به قولی که دادی عمل کنی و برام کفش بفرستی، شماره پای من 43 می شه.

شعار، نتیجه، عمل
اصولاً عمل کردن به شعارهایی که یک رئیس جمهور می دهد موضوع مهمی است، بخصوص وقتی که زیاد شعار می دهد و زیاد قول می دهد و زیاد احمدی نژاد است.

شعار: ما انرژی هسته‌ای صلح آمیز تولید می‌کنم.
عمل: سخنرانی در سازمان ملل و محکومیت در شورای حکام آژانس انرژی اتمی
نتیجه: ایران کلیه عملیات تولید انرژی هسته‌ای را اجباراً متوقف می‌کند.
شعار: ما دولت اسلامی هماهنگ تشکیل می‌دهیم.
عمل: اعضای شورای شهر و سایر دوستان، وزیر می‌شوند.
نتیجه: کابینه سه ماه است که وزیر ندارد.
شعار: ما دست مفسدان اقتصادی را قطع می‌کنیم.
عمل: سخنرانی در بسیج دانش آموزی و تهدید سهامداران بازار بورس به اعدام
نتیجه: کلیه قیمت‌ها در سال گذشته افزایش یافته و قیمت نان و بنزین نیز افزایش خواهدیافت.
شعار: ما مدیریت جهان را برعهده خواهیم گرفت و "عدالت" معیار ما در سیاست خارجی است.
عمل: افزایش ثبت نام برای عملیات استشهادی
نتیجه: کلیه دشمنان و دوستان ایران، اظهارات رئیس جمهور را محکوم کردند
شعار: هر کشوری مانند کره جنوبی با ایران مخالفت کند واردات از آن کشور را ممنوع می‌کنیم.
عمل: رئیس جمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی مصاحبه و سخنرانی کردند.
نتیجه: تورنمنت چهارجانبه فوتبال تهران با حمایت مالی شرکت ال‌جی کره جنوبی برگزار می‌شود.

شعار: منافع نفت را سر سفره مردم می‌بریم
عمل: وزارت نفت پنج ماه است مسوول ندارد.
نتیجه: تولید نفت ایران روزانه 300 هزار بشکه کاهش یافت.

مسابقه‌ی نابودی ایران در وقت اضافی!

وضعیت تیم ایران:

  • مسئله هسته‌ای:
  • نقض حقوق بشر:

  • دولت احمدی‌نژاد، مصباح و آقا امام زمان:


وضعیت تیم حریف:


.:: نتیجه‌گیری:

  1. گذشت زمان، نتیجه‌ی متناسب با عمل ما را مشخص خواهدكرد.
  2. حالت تهوع دارم.
  3. شعر از "الف. بامداد":

سال بد، سال باد، سال اشك، سال شكّ، سال روزهای دراز و استقامت های كم، سالی كه غرور گدایی كرد، سال پَست، سال درد، سال عزا، سال اشک پوری، سال خون مرتضی، سال كبیسه...

نوشته‌های قديمی:

خب! اول اينكه قالب وبلاگ را عوض كردم، اينكار باعث شد تمام نوشته‌های قديمی بهم بريزن. همينطوری كه داشتم كلنجار می‌رفتم با قالب، همزمان ميرفتم تو وبلاگ كه ببينم نتيجه چی شده... رفتم به اولين نوشته‌ها... زياد دقت نكردم اول؛ بعد اما، شروع كردم به خوندن نوشته‌های خودم! برام جالب بود ببينم اون اوايل چطور فكر می‌كردم!... خب يك چيز كه فرقی نكرده: اونم خام بودن نوشته‌هامه، هيچوقت نويسنده‌ی خوبی نبوده‌ام. ولی درعين حال، چند نوشته را ديدم و به خودم افتخار كردم!!! دركم از زندگی توی اون برهه، بد نبود! الان كه فكر می‌كنم می‌بينم نسبت به گذشته، خيلی پس‌رفت داشته‌ام، حداقل اينكه درجا زدم. بگذريم! چند نوشته هست از دوران جوانی‌ من، خلاصه‌ی اونا را می‌نويسم:

ردای زرد
تأكيد فراوان داره روی اين جملات:
"تمام موجوديت ما نتيجه انديشه ما است: هستی ما براساس انديشه‌هايمان استوار است و انديشه به آن شكل می‌دهد"...

مردمان اغلب فراموش می‌كنند كه روزی هم خواهيم مرد، ولی آنان كه به اين امر آگاهند، يكباره به نزاعشان خاتمه می‌دهند.[مطلب مرتبط]

انسان بدون انديشه، حتی اگر بتواند بخش بزرگی از شريعت را نقل كند، به آن عمل نمی‌كند و سهمی در روحانيت ندارد؛ مثل گاوچرانی كه گاوهای ديگران را می‌چراند...

صدای پای امپرياليسم
چيزی كه اون موقع پيگيری می‌كردم و بعداً بوقوع پيوست... حالا همون وضعيت [نزديك به وضعيت اون موقع عراق] درحال اتفاق افتادن واسه مملكت خودمونه...
كو گوش شنوا؟


::
يكی از خوبی‌های وبلاگ‌نويسی اينكه می‌شه برگشت به گذشته‌ها و سنجيد كه در اون مقطع زمانی طرز فكر نويسنده چی بوده و سير تحول فكری او را بررسی كرد... ديگه مثل حافظه‌ی ما نيست كه خاطرات و جريانات را فراموش كنه... چون‌كه همه چيز ثبت شده.

گذشته، حال و آينده

يك كم قبل‌تر كه با وبلاگ آشنا شدم، تكنولوژی اينقدر پيشرفت نكرده بود! اون موقع تعداد وبلاگهای ايرانی به زحمت به 100 تا می‌رسيد، البته در مدت زمان كمی، چنان ككش افتاد تو تومبون ملت كه يهو تعداد وبلاگ‌نويس‌های ايرانی نجومی شد (چه بهتر!) ... كمی گذشت و "PersianBlog" هم راه‌اندازی شد. سرويسش ساده بود و به زبان فارسی... اما هيچ‌وقت نتونست من را راضی كنه كه "Blogger" را رها كنم، اين به چند دليل بود:



  1. دوست داشتم سختی بكشم تا بتونم چيزهای بيشتری ياد بگيرم. خوشم نمی‌اومد از چيزهای "حاضر و آماده"
  2. عدم اطمينان به سرويس شركتهای ايرانی: كی كار را درست انجام داديم كه حالا!؟... اين عدم اطمينان بعداً نتايجش را نشون داد! هركس كه از اون سرويس ايرانی استفاده می‌كرد با مشكلات عديده‌ای روبرو شد.
  3. هميشه دوست داشتم همه چيز "ساده" باشه. "PersianBlog" اما اينطور نبود، با اون قالبهای مسخره و تبليغاتی كه بالای صفحه ناخواسته نمايش داده می‌شد... البته راه از كار انداختن اون تبليغات مسخره را يادگرفته بودم (همچنان كه "Blogspot") در كل اون سرويس داخله، به دل من يكی ننشست.

يادمه در "Blogger" مكافات داشتيم:
  • قالب فارسی كم بود... مجبور بوديم خودمون دست بكار بشيم و ياد بگيريم يه چيزهايی سمبل كنيم بشه قالب!
  • برای اينكه به متن رنگ و لعاب بديم هم با مشكل روبرو بوديم. رنگ فونت، Alignment و Direction متن(پاراگراف) و هزار چيز ديگه، هر كدوم يك خط كد می‌خواست.
  • برای اينكه عكس، لينك و... بذاريم توی وبلاگ، می‌بايست كدهای طولانی اونا رو ياد می‌گرفتيم و تايپ می‌كرديم.
  • برای راه‌اندازی سيستم نظرخواهی (comment) و امثال اين سيستم، بايد دست به دامن سايتهای ديگه می‌شديم.


بعد از يك مدت نسبتاً طولانی كه ننوشتم، الان كه برگشتم می‌بينم كه اوضاع خيلی بهتر شده. امكانات جديدی اضافه شده به سيستم كه جالبه:

  • Blogger For Word: با گرفتن يك برنامه‌ی كم حجم و نصب آن، ميشه از داخل برنامه‌ی "Word": نوشت، ويرايش كرد و در وبلاگ منتشر كرد.
  • Comment Moderation: سيستم نظرخواهی و كنترل نظرات
  • Add Image: سيستمی كه ميشه عكس را هم اضافه كرد به وبلاگ. دست مسئولينش درد نكنه!... چقدر بايد می‌رفتيم اين سايت و اون سايت عضو می‌شديم واسه اينكه يه عكس "Upload" كنيم و آدرسش را بياريم تو وبلاگمون... تازه با هزار مكافات يك عكس را نشون می‌داديم تو وبلاگ، يهو اون سايتی كه عكس را گذاشته بوديم توش، قر و قميش می‌اومد و دودش تو چشم ما "قشر آسيب‌پذير" می‌رفت.
  • Audioblogger: سيستمی شبيه "voice mail" در موبايل! الان رايگان شده و طرز كارش اينكه از هركجای دنيا ميشه به يك شماره تلفن زنگ زد و پيغام صوتی گذاشت! چه فايده داره!؟ اون فايل صوتی، مستقيم در وبلاگ شما منتشر ميشه و هركسی ميتونه اونا رو گوش بده!...

[هميشه پيش خودم ميگفتم: چرا نبايد به همراه متن، بتونيم گاهی اوقات حرف بزنيم، اونا را ضبط كنيم و بذاريم تو وبلاگ!... هم خوش به حال تنبلهايی مثل من ميشه و هم اينكه طبيعی‌تر ميشه... يه حس ديگه هم اضافه ميشه به وبلاگ (علاوه بر بينايی، شنوايی خواننده‌های وبلاگ را هم درگير ميكنه)... خدا را چه ديديد!؟ چند وقت ديگه نوبت "Videoblogger" ميرسه! من كه از الان دستورش را دادم!!!]

:: خدای گنده‌ی مهربون! ممنون بابت نعماتی مثل "تكنولوژی"!

احمدی نژاد(2بار!)، حمایتت نمی‌كنيم!!!

  1. از اسم این آقای رئیس جمهور زحمت‌كش(!) مملكت ما میشه فهمید كه طرف یه وصله‌ی ناجوره!... میگین نه!؟... ببینید حتی اسمش توی شعار هم جور درنمی‌یاد، چه برسه به واقعیت!... حالا جای اسمش بذاریم: "موسوی"، "خامنه‌ای"، "هاشمی" یا "خاتمی"... شعار وزنش جور در مياد!!!
  2. این آقای "الفنون"[بقول ابراهیم نبوی] با نام جدید "مشنگ (مخفف: منتخب شورای نگهبان)" جداً تو باغ نیست؛ نمی‌فهمه. شاید هم میفهمه ولی حالیش نیست. ولی از همه محتمل‌تر اینكه نه میفهمه و نه حالیشه...
  3. مردك طوری از حذف اسرائیل حرف زد كه انگار تو هیئت (تكیه / حسینیه) محلشون داره واسه مردم محلی صحبت می‌كنه!
  4. یه كشوری اینطوری قاطعانه اسرائیل را تهدید می‌كنه كه ابرقدرتی باشه مثل آمریكا... كشوری با اقتصاد پویا، روابط بین‌المللی قوی و گسترده، ارتشی قوی و... نه كشوری مثل ما كه اقتصادمون(صحبت نمی‌كنم از ارتش وغيره!) چنان بیماره كه اگر حتی درگیر جنگ هم نشیم، با یه تحریم ساده هم از پا در میایم! فقط كافیه نتونیم نفت بفروشیم بعلاوه اینكه نذارن از خارج بنزین وارد كنیم!!!... این هم دماغ ما! بگیرنش، مُردیم!!!
  5. گیرم اسرائیلی‌ها آدمهای بدی هستن: ما چرا باید كاسه‌ی داغتر از آش باشیم!؟ چه نفعی برای كشورمون داره؟ جز اینكه به استقبال تحریم و هزار مكافات دیگه رفتیم و می‌ریم!؟
  6. تمام كشورهای عربی با اسرائیلی‌ها دل میدن، آشغال گوشت میگیرن... ما چكاره‌ایم این وسط!؟ عرب هستیم!؟ اسرائیلی‌ها اومدن زمین‌های ما رو خریدن، بعد از یه مدت كه پولش را خرج كردیم یادمون افتاده كه بی‌سرزمین شدیم!؟... آها! هم ما و هم عربها، "مسلمان" هستیم!... اما چرا به وقت خطر هیچكدوم از این كشورهای دوست و مسلمان، كمكی به ما نمی‌كنن كه هیچ، سعی می‌كنن به ما ضربه هم بزنن!؟... یه چیز دیگه! اگه به مسلمونی باشه، چچنی‌ها هم مسلمونن؛ چرا از اونا حمایت نمی‌كنیم!؟ خوب معلومه! اونا كه با اسرائیل نمی‌جنگن! طرف مقابلشون "روسیه" است. كشور دوست و برادر كمونیست(!) و صاحب "حق وتو"، كه داره برامون یه "چرنویل دیگه" می‌سازه! عجب!
  7. "صائب عريقات" رييس گروه مذاکره صلح تشکيلات خودگردان فلسطين، خوب ريد به هيكل احمدی‌نژاد و ج.ا.ايران. او گفت كه احمدی‌نژاد اگر جداً دلسوز فلسطينی‌هاست، بياد كمك كنه كشور ما به رسميت شناخته بشه. در واقع منظورش اين بود كه رژيم ايران بجای اينكه به فلسطينی‌ها كمك كنه، داره به اونا ضربه ميزنه (در نتيجه به اسرائيل كمك ميكنه!)
  8. خلاصه "مشنگ" چنان گندی زده كه با چند تا آفتابه آب هم، نمی‌شه پاكش كرد! باید كاسه توالت را عوض كرد!!!
  9. تو اين چندماهی كه رئيس بوده واسه خودش، هر روز يه گندی زده، 3 روز بعدش به كل زده زيرش و گفته اينا از دهن من در نيومده و... اينقدر مرد نيست رو حرف خودش بمونه...
  10. "مشنگ" يه جورايی منو ياد "ملا حسنی" ميندازه! آخه حسنی هر وقت "سوتی" ميداد، از تهران بهش زنگ می‌زدند كه: بابا! گند زدی! ماست‌ماليش كن!... حيف كه "مشنگ" لهجه نداره!!!
  11. این مطلب را بخونید تا ببینید یك صحبت ناقابل و جزوی(!) چطور روی افكار جهانیان تأثیر میذاره:

نطق آتشین رئیس جمهور پوپولیست ایران در متن تاریخ معاصر این کشور خیلی تعجب‌آور نیست؛ به نظر میرسد که احمدی‌نژاد بیشتر مایل است اعتبار خود را در کشور خود افزایش دهد تا اینکه امریکا و اسرائیل را راضی نگه دارد.
ویلیام بیمن، استاد انسان‌شناسی دانشگاه براون و نویسنده کتاب "شیطان بزرگ در برابر آخوندهای دیوانه: امریکا و ایران چگونه یکدیگر را شیطان جلوه می دهند" می‌گوید: " تصور نمی‌کنم احمدی‌نژاد بداند که اگر چنین سخنی بگوید، دنیا سخنان او را خواهند شنید. تصور می‌کنم او هنوز در حال و هوای شهردار تهران به سر می برد. مسلماً احمدی نژاد برای گروه خود جذابیت دارد و گروه او افرادی هستند که درگیر نطق‌های انقلابی هستند."
به گزارش خبرگزاری‌ها در ایران روز یکشنبه حدود 300 نفر در دفاتر ستاد بزرگداشت شهدای نهضت جهانی اسلام حضور یافتند تا داوطلب مأموریت‌های بمب گذاری‌های انتحاری علیه اسرائیل شوند.
اما به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران سیاسی، فریادهای "مرگ بر اسرائیل" به ضرر منافع ایران خواهد بود و به انزوای بیشتر این کشور دامن خواهد زد. با این وجود، آیت الله خامنه‌ای از اظهارات رئیس جمهور فاصله گرفت. وزارت خارجه ایران و سفارت ایران در روسیه نیز همین روند را پیش گرفتند.
اما به نظر می‌رسد احمدی‌نژاد روز یکشنبه از موضع خود عقب نشینی کرد. او به یکی از خبرگزاری‌های دولتی گفت، اقدامات سیاسی تنها اقداماتی هستند که می توانند اختلافات میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها را حل کنند. وی پس از دیدار با آیت الله خامنه‌ای گفت: "تنها راه حل منطقی، برگزاری انتخابات آزاد در داخل و خارج سرزمین های اشغالی با حضور فلسطینیان و به رسمیت شناختن مشروعیت این کشور است."
بیمن می‌گوید: "تصور می‌کنم اظهارات احمدی‌نژاد از بی تجربگی او ناشی می شود. او انتظار نداشت که این غائله به راه بیفتد. این نطق معمولاً در مناسبت‌های عمومی در نقاط متعدد ایران استفاده می‌شود، اما به این خاطر که توسط رئیس جمهور ایراد نمی‌شود به چشم نمی‌آید."

:: حرف آخر

  1. دارم به این فكر می‌كنم كه اگه اوضاع بهمین منوال پیش بره و یه كمی هم شانس باهامون یار باشه، ماها اگه جنگ جهانی چهارم رو نبینیم، قطعاً جنگ جهانی سوم رو تجربه خواهیم كرد! آخ كه چقدر حال میده كه توی این تیر و تَركش و كُشت و كُشتار زنده بمونی و اونوقت شصت سال دیگه "بابا بزرگ" بشی و واسه نوه- نتیجه‌ات از روزهایی كه سربازهای انگلیسی و آمریكایی و فرانسوی كلاه به سر و پوتین به پا توی میدون بهارستان و دربند و دركه و جردن رژه می‌رفتند، صحبت كنی. در حالیكه زیر كرسی لَم دادی، هی پیاز داغ قضیه رو هم زیاد میكنی و مثل "جنگ مَمَسَنی" از ایثارگری و جانفشانی‌هایی كه قراره تا چندی بعد انجام بدی، خواهی گفت... اگه اینجوری بشه كه دیگه تموم مبارزات خیابونی، بیابونی، استانی، كشوری و آسیایی رو تجربه كردیم و فقط همین "جنگ جهانی" باقی میمونه كه ظاهراً با این همه آمادگی كه بچه‌ها دارند(!) حتماً روی یكی از سكوهای جهانی قرار خواهیم گرفت!!!... پنداری قراره ما تك و تنها این ور دنیا بشیم، متفقین و همه صد و هفتاد و نمی‌دونم چند تا كشور اكتشاف شده كره زمین بروند روبرومون و بشوند متحدین. ای نامردها چند نفر به یك نفر!؟
  2. خدا، آخر - عاقبت ايران و ايرانی را ختم به خير كنه... همه با هم اين يكی را بلند بگين: آمين!

ماه رمضون:
دَم افطار كه ميشه خيابونهای شلوغ تهرون شلوغتر از هميشه و رانندگی آدمها هم وحشيانه‌تر از هر موقعی ميشه. بيرحمانه می‌تازند و ميتازونند. جنگلی ميشه كه بيا و ببين! يكی نيست بگه آخه وقتی جنبه نداريد غلط می‌كنيد روزه می‌گيريد كه از صبح عينهو سگ ميشيد و پاچه همديگه رو جر ميديد. حالتها و برخوردهای دَم اذان يه جورايی مثل موقع تحويل سال نو ميمونه. همه عجول‌اند و می‌خواهن خودشون رو زودتر بخونه برسونند و اينبار پای سفره افطاری بشينند. گِله‌ای نيست، از سر و كول هم بالا نرن و با مشت و لگد و فحش خواهر مادر همديگر رو نوازش نكنند، برن و به هر كجا كه دوست دارند برسند. ولی خب هميشه دَم‌دَمای اذان مغرب، آدم يه حال و هوای غريبی داره بخصوص توی ماه رمضون كه حس ميكنی يه جورايی گيری، يه جورايی وصلی، يه جورايی سبكی‌، يه جورايی ...
تمام قارو و قور اين شكم بی‌هنر رو به هوای همون حال و هوای دم افطار تحمل می‌كنم. ربنای شجريان و صدای اذان مرحوم موذن‌زاده اردبيلی به بهترين نحوه ممكن با هم چفت و بست شده و با يه كمی خرما و زولبيا انگاری بصورت آرم و علامت ماه رمضون به ثبت دراومده. چقدر خوبه كه آدم مثل شجريان و موذن‌زاده جاودانه بشه و واسه هميشه اسمش به نيكی بمونه سر زبون آدمها. موقع افطار هر جوری كه باشه بايد اذان موذن‌زاده رو گوش كنم و بخاطر همين بايد هی اين كانال اون كانال كنم تا خلاصه پيداش كنم. اصلاً من نمی‌دونم چرا وقتی صدايی به اين زيبايی هست، اذان‌های ديگه رو پخش می‌كنند؟! بنظرم بايد تموم ماه رمضون همه پنج شيش تا كانال فقط اذان موذن‌زاده رو پخش كنند.
خودم هم خيلی مطمئن نيستم كه اين روزه‌گرفتن‌ها بجز اثرات ظاهری كه رو تن و بدنم ميذاره آيا روی روح و روانم كه خب اصلاً فلسفه روزه‌گرفتن هم همين بوده اثری ميذاره يا نه؟! به بقيه آدمها كاری ندارم كه قطعاً همه‌شون عابد و سالك و عارف و نماز شب‌خون هستند و توی اين يكماه هم به فيض اكمل خواهند رسيد ولی هنوز با خودم يه كمی مشكل دارم. هر چی كه هست اينی كه يكماه نخوری و غيبت نكنی و مثلاً نگاهت رو كنترل كنی اصل و اساس نيست. احتمالاً يه جورايی بايد مثل شكم و چربی‌هايی كه آب ميشه، روح و درونت هم صيقلی بشه و "خود" واقعیت يه شلاقی بخوره كه ... هنوز يه جاها كه نه بلكه خيلی جاها گير دارم.

:: گرچه ماه رمضون ديروز تموم شد، ولی اشكال نداره... اين نوشته‌ را جايی خوندم، می‌ذارمش اينجا واسه يه دوست.

می توانی تصور کنی؟

9 اکتبر یا همان 17 مهرماه خودمان، سالروز تولد "جان وینستون لنون" بود، پایه‌گذار "بیتلز".
هنوز ميشه در اين‌باره نوشت مخصوصاً وقتی هنوز بهانه برایش وجود دارد مثل ترانه‌ ایرانی‌ای که تازگی‌ها زیـاد در تاکسی شنیـده می‌شـود و سـرمنشـایـی نــدارد جـز "Imagine" او.

جان لنون گیتاریست، وقتی مشهورترین ترانه گروه را می‌خواند و هم‌زمان با پیانو می‌زد، 9سال مانده بود به مرگش. یوکو ، شریک هنری و همسر دومش هر دو زمان کنارش بود؛ وقت اجرا و هشتم دسامبر 1980 که او را هنگام بازگشت از استودیو، بیرون آپارتمان نیویورکی‌اش با تیر زدند. "مارک دیوید چپمن" بعد از زدن لنون، کنار بدن نیمه جانش، راحت ایستاده‌بود و کتاب سلینجر را می‌خواند. جواب‌ واضحی نداد. انگار که تعادل روانی نداشته‌باشد. ولی لنون را کشت، عده‌ای گفتند به‌خاطر ترانه "خدا" و بی‌اهانتی او به دین مسیح و ... فرقی هم نمی‌کرد. خواننده و الگوی تأثیرگذار جوانان دهه هفتاد و هشتاد، دیگرمرده بود؛ داروهای مخدر مورد علاقه‌‌اش هم قرار نبود او را زنده کند. با دارو یا بی‌داروی مخدر، آن‌قدر تأثیرگذار بود که سال‌ها بعد مرگ او را به‌خاطربیاورند و فرودگاه شهرشان را به نام او بگذارند.
لنون در یک مصاحبه، به‌شوخی گفته‌بود چه‌طور خواهد مرد: «به دست یک آدم دیوانه کشته می‌شوم.» اما خودش هم باور نداشت.

15سالگی، گروه موسیقی راه انداخت به نام "معدنچیان"، یعنی مردان معدن‌کار یا چیزی شبیه این. با موسیقی "فولکلور" شروع کرد. بعد، با گیتاریست جوانی به‌نام "پل مکارتنی" آشنا شد و بعد، "جرج هریسون".
در 17 سالگی، نام گروه به "بیتلز" تغییرکرد و برای همیشه هم همان ماند. هفده‌سالگی، یک کارمثبت دیگر هم انجام داد: ثبت نام در کالج هنر لیورپول. چند کتاب هم نوشت که البته، مشهورشدن را مدیون آنها نیست. او و گروهش را تأثیرگذاری در موسیقی "راک" جزء 10 نام برتر موسیقی قرن به‌ثبت رساند، به‌علاوه شعرهای سیاسی- اجتماعی که برای ترانه‌ها می‌نوشت.

او، دستی هم درفعالیت‌هایی داشت که نامش "صلح‌آمیز" است؛ همراه با یوکو. سال‌ها بعد از مرگش، یوکو جایزه صلحی گرفت که مبلغ آن را به هنرمندان فلسطینی و اسرائیلی تقدیم کرد.صلح و جهان بدون کشور یکی از آرزوهایشان بود، همانطور که با جدیت تمام، می‌خواند:

« تصور کن نه بهشتى در ميان باشه نه دوزخى
تصورش سخت نيست
بالا رو كه نگاه كنى فقط آسمان رو ببينى و
مردم كه فقط برای امروز زندگى كنن
تصورکن كشورى در ميان نباشه...
تصوركن چيزى نباشه كه به‌خاطرش بميرى يا بكشى
حتی هيچ دينى هم وجود نداشته باشه
تصورشو بكن مردم عمرشونو در صلح سر كنن
شايد بگى خيال مى‌بافم ولى من تنها نيستم
آرزوم اينه كه تو هم روزی به ما بپیوندی و
همه دنيا يكى بشه
دنيايى بدون مالكيت رو تصور كن
مى‌تونى تصور كنى؟
دنيايى بدون گرسنگى، بى‌حرص و طمع
يگانگى آدمها رو تصور كن
دنیایی رو تصورکن كه همه سهمى درآن دارند
شايد بگى خيال مى‌بافم، ولى من تنها نيستم
آرزوم اينه كه تو هم....»





Imagine there's no heaven,
It's easy if you try,
No hell below us,
Above us only sky,
Imagine all the people
living for today...

Imagine there's no countries,
It isn't hard to do,
Nothing to kill or die for,
No religion too,
Imagine all the people
living life in peace...

Imagine no possessions,
I wonder if you can,
No need for greed or hunger,
A brotherhood of man,
Imagine all the people
Sharing all the world...
You may say I'm a dreamer,
but I'm not the only one,
I hope some day you'll join us,
And the world will live as one.

:: Writen by: John Lennon


عينك خونی لنون
قسمتی از دیالوگ فیلم زیر نور ماه (ساخته رضا میرکریمی )

[جایی که مرد عریضه نویس شکست خورده و ناکام، برمی گرده به زیر پل و پهلوون از او دلجویی می کنه و از او می خواد بجای پولی که بدهکاره، یه عریضه برای پهلوون بنویسه]... این متن اون عریضه است:

- (پهلوون بازنشسته): خدمت خدای بزرگ... سلام! غرض از مزاحمت این بود که... ای والله... دست مریزاد... انصافتو شکر بابا!... تو که خیلی مشتی بودی، آخه این رسم جوون مردیه!؟ ... ما چه گناهی کردیم که همش باید اینجا بمونیم!؟ بابا خسته شودیم دیگه... همه می گن زیر پلیا... انصافتو شکر... پس کرمت کجا رفته!؟... با این همه نعمت، یه گوشه چشمیم به ما نگاه کن بابا... مگه ما چه گناهی کردیم که بنده‌ی تو شدیم!!؟ اصلاً مگه ما چند نفریم!؟
- (مجید در حال تایپ): مگه ما چند نفریم!؟... ۱، ۲، 3،...5؛ پنج نفریم.
- (نوچه پهلوون با اشاره به سیدحسن): 6؛ شیش نفریم.
- (پهلوون): شیش نفر... مگه این مجید چی می خواد!؟
- (مجید رو به آسمون): یه پیکان،۶۳، سفید یخچالی؛ رینگ اسپورت هم نبود، نبود؛ فقط تر و تمیز باشه باهاش کار کنیم... شوش - راه آهن.
- (نوچه پهلوون): منم دیگه از این زباله جمع کردن خسته شدم... ای کاش می تونستیم بریم معرکه بگیریم، زنجیر پاره کنیم (یه آرزوی محال، چون برای پهلون دیگر رمقی نمانده)... خیلی کیف داشت.
- (پهلوون با اشاره به عریضه نویس): یا این وکیل ما... چی می خوای!؟ بگو بنویسه دیگه... هیچی؛ یه خورده پول می خواد... باهاش بره شهرستان، دست اون دختری که ۲۰ ساله منتظرشه؛ چی بود اسمش!؟
- (عریضه نویس): پری.
- (پهلوون): آهان، دست پری رو بگیره بیاد و یه زندگی آرومی رو شروع کنه.
- (نوچه پهلوون): آخ جون، عروسی!
[نوازنده‌ی کور، آهنگ عروسی می نوازد]
- (مجید): خوبه این وسط اقلاً یکی شفا پیدا کرد!
[نوازنده‌ی کور از جای خود برمی‌خیزد و به نواختن ادامه می دهد. مجید و نوچه شروع به رقصیدن می‌کند و سید، نظاره گر است که اینان در لاتی، پادشاهی می کنند]

:: چرا بعضی وقتا خودمونو برای صحبت با خدای خودمون به زحمت می اندازیم، در حالی که می شه به همین راحتی باهاش درد و دل کرد. اون می دونه تو دل ما چی می گذره، ولی دوست داره از زبون خودمون بشنوه.
تا حالا شده یه دفعه به جای اینکه مشکلمونو به این و اون بگیم، با خودش در میون بذاریم!؟ ... می شه امتحان کرد، امتحانش مجانیه!

:: آ خدا! هستی هنو!؟... مگه ما چه گناهی کردیم که بنده‌ی تو شدیم!؟... خجالت نكش!... اگر زحمتی نيست گاهی‌اوقات اين پايينا رو هم نگاه كنی، بد نيست!